۱۳۹۱ مرداد ۸, یکشنبه

از تهران تا قاهره سه پنجره به یاد ماندنی را در مقابل دیدگانم گشود



از روز پنج شنبه پنجم مرداد 1391 خورشیدی ، که فیلم مستند " از تهران تا قاهره " به نمایش در آمده است ؛ بر روی بیشتر رسانه های تصویری ، به ویژه بر روی صفحات ایرانیان در فیسبوک ، یک نسخه از این فیلم تاریخی ارزشمند دیده می شود . همگان در حد توان و حافظه و بضاعت فرهنگی و ادبی خودشان ، در این مورد به اظهاراتی پرداخته اند ؛ و راجع به دقایق گوناگون این فیلم سه ساعته ، دیدگاههای خودشان را ابراز نموده اند .

آنچه که به چشم من در سرتاسر این فیلم به یاد ماندنی ، بخصوص با توضیحاتی که شهبانوی گرامی می فرمودند می آمد و می دیدم ؛ سه پنجره بود که هر یک به وسعت همه ی ایران ، فراخ و گشاده به نظر می آمد !

دو تا از این سه پنجره در کنار هم قرار داشتند ، و یکی باقیمانده نیز در روبروی آن دو بود . در قاب روشن دو پنجره ای که در کنار یکدیگر و رو به همه تاریخ باز می شدند ؛ دو تن از بزرگترین شخصیت های معاصر در قرن حاضر دیده می شدند ؛ که با چهره های بشاش از دیدن رضایتمندی مردم ایران از ایشان ، و با قامتی رسا از همت والای خودشان ، و نیز با سربلندی افتخار آمیزی از اثرات مثبت حضور خویش در زمان زنده بودنشان ، به ما که مشغول دیدن آنها بودیم می نگریستند !

اما در قاب تیره پنجره سوم ، یک فرد با قامتی تکیده از فشار خطاهای جبران ناپذیر خودش ، و با چهره ای مکدر از عدم نارضایتی مردمانی که مشمول ظلم های متعدد وی گردیده بودند ؛ و نیز با گردنی آویخته از شرم دروغهائی که به مردم ایران گفت ، و از همان ابتدا با چنین روشی شروع به فریب دادن مردم کرد ؛ رو به تماشاچیان ایستاده بود !

دو پنجره ای که دو فرد سرافراز تاریخ معاصر را در میان خودشان داشتند ؛ با گلهای زیبائی که به رنگ و بوی عشق و سپاس مردم رنگین و معطر شده بودند جلوه می فروختند . ولی اطراف آن پنجره منفرد و عاری از گرمای محبت ، با خارهائی خوار کننده از خدعه و نیرنگ پوشانده شده بود ؛ و بوی متعفن نفرت را منتشر می ساخت !

درون آن دو پنجره که در کنار یکدیگر قرار داشتند ؛ روانشادان پادشاه فقید ایران محمد رضا شاه پهلوی ، و پرزیدنت انور سادات رئیس جمهور کشور مصر ، کتابهای قطوری از مردی و مردانگی و رفاقت مشفقانه را در منظر بینشگران جلوه گر می نمودند . اما درون آن دیگر پنجره ، چهره غضبناک و حالت انتقامجوی خمینی دجال و دروغگو ، نمایشی از خباثت و بد قلقی و ناجوانمردی و جنایت و ظلم را ، به همه تاریخ بشری ارائه می داد !

با آنکه به آن بهشت و جهنم آن دنیای دیگر ، که کتابهای مذهبی به آنها اشاره می کنند اعتقادی ندارم ؛ ولی آن سه پنجره در نظرم ، نمادهائی از بهشت و دوزخ حاضر در همین دنیای فانی را مجسم می ساختند ! شگفت آور بود که آن دو مکان موعود ، که یکی آکنده از آرامش و آسایش و بی نیازی ، و آن دیگری سرشار از سختی و زجر و شکنجه و ناکامی است ؛ چنین نزدیک و روبروی هم قرار داشتند !!

با کمی توجه و اندکی تفکر ، این شگفتی به یک امر عادی بدل می گردد ؛ چرا که فاصله میان عشق و نفرت ، مسیر میان خوبی و بدی ، تفاوت میان زشت و زیبا و تمامی تناقضاتی را که همگی ما در این جهان پهناور سراغ داریم ؛ فقط یک گام و یا یک لحظه ، و یا یک تصمیم مثبت یا منفی است !

بر همین اساس هم ، آن سه پنجره که دوتایشان سمبل خوب بودن و اندیشه ها و کردارها و گفتارهای نیکو داشتن ، و نیز میزان رضایتمندی مردمان از ساکنان در آنها را نمایندگی می نمودند ؛ و بهشت آسا تداعی کننده زیبائی ها در اذهان ما می شدند . و نیز در آن پنجره سوم ، که فردی یکه و تنها در میان خار و آتش خشم و غضب و نارضایتی مردم ، از ایستاده بود ؛ و آن دوزخ مجسم که مکافات همه ساکنان جهنم است را تجربه می نمود ؛ کسی که در حسرت ندامت از اعمال ضد بشری خودش ، مانند فردی که در یک جایگاه شوم ، در میان شعله های آتش تأسف از کردار ناپسند خویش می سوزد ؛ و هر لحظه می میرد و دوباره برای سوختن بعدی جان می گیرد !

  برای ما که تماشاچیان آن فیلم فراموش نشدنی بودیم ؛ مستندی که نمایشی از حقایقی تاریخی را برایمان مطرح نمود ؛ دو نتیجه انکار نکردنی را برجا گذاشت . با آنکه از اعمال ناسپاسانه خودمان ، نسبت به شاهنشاه مهرورز میهن مان ، که جز خدمت به سرزمین مان نکرد ؛ بیش از پیش شرمسار شدیم ؛ ولی از سوئی دیگر نتیجه نسبتا مطلوبی را نیز به دست آوردیم !

اگر آن پنجره های روبروی یکدیگر را نمی دیدیم ؟ تا به این حد به تاریخ معاصر مملکت خویش پی نمی بردیم . به ویژه نسلی که پس از آن مهاجرت بزرگ " از تهران تا قاهره " به این دنیا آمده اند ؛ و جز شنیده هایشان از نسل پیش از خودشان ، داده های تاریخی گویائی را در اختیار ندارند ؛ بسیار حائز اهمیت است ، که به این واقعیات دسترسی بیابند و به وضوح ببینند و بشنوند که مرز وبوم آباء و اجدادی شان ، چه بوده است و اکنون چه شده ؟!

بدون تردید ، این درس بزرگی برای همگی ما خواهد بود ، که از این پس ، دست کم در این برهه تاریخی ، که تلاش همه ایرانیاران میهن پرست ، برنامه ریزی برای ایجاد تشکل های متحدانه با یکدیگر ، جهت رهائی سرزمین مان از چنگال این قوم جانی است . و می بینیم و می شنویم ، که در هر رسانه ای عده ای روشنفکرنما ، رشادت و عقلانیت مردم ایران را نادیده می گیرند ؛ و با رؤیای ساختن یک آینده مطلوب ( البته برای خودشان ) ! باز هم قصد فریب دادن ملت ایران را دارند ؛ باید با هوشیاری کامل به این سیاست پیشگان فریبکار نشان بدهیم ، که ایرانی آنقدر هوشمند است که از یک سوراخ دو بار گزیده نشود !

تابستان 2571 آریائی هلند

محترم مومنی روحی
به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Risheha :: Cloob :: Oyax :: Yahoo Buzz :: Reddit :: Digg :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Email To: :: Subscribe to Feed

۱۳۹۱ تیر ۲۹, پنجشنبه

نقش تحریمها بر روی نفت ایران و تأثیر آن در اقتصاد کشور










از  محتــرم مومنـی روحی .

دارا بودن هر محنتی ، امکان وجود نعمت در کنار آنرا ، اگر نه صد در صد ، بلکه تا حدود زیادی عملی جلوه می دهد ؛ به عنوان مثال ، فردی که از یکی از حواس پنجگانه اش دچار معلولیت جسمی می شود ؛ دیگر حواس او با خاصیت بهتری عمل می کنند و تأثیرات منفی آن نقص عضو یا حس را ، در او تقلیل می دهند . عکس این نیز صادق است ، اگر نعمتی داشته باشیم ؟ امکان نزدیک بودن به یک یا چند محنت ، که در اثر آن نعمت نصیبمان گردیده نیزعملی جلوه خواهد کرد !
از جمله نعمتهائی که طبیعت به ما و میهنمان ارزانی نموده ، طلای سیاه یا همان نفت است ؛ که از آغاز پیدایش آن در کشورمان ، محنت های گوناگونی را عاید ملت ایران نموده است !
با پذیرفتن این مطلب ، باید جستجو بکنیم تا بدانیم ؛ که چرا این محنتها بیشتر نصیب ما و سرزمینمان می شوند ؟ حال آنکه کشورهای دیگری هم هستند ، که دارای این نعمت گرانبها می باشند ؛ اما مانند ما دچار چنین دردسرهای بزرگی نمی شوند ؟!
وقتی این نعمت در یک کشور وجود دارد ، معنایش این است که متعلق به همه مردم آن مملکت می باشد ؛ کارگزاران و حاکمان آن سرزمین نیز ، همانند دیگر مردم عادی آنجا از منافع این نعمت بهره مند می شوند . همانگونه که اگر محنتی به سبب داشتن نفت نصیب ملت و مملکتی بگردد ؛ اثرات ناگوار آن نیز ملک وملت و عاملان حکومت آن دیار را توأمان در بر خواهد گرفت !
اگر به طور طبیعی و عادی از این نعمت بهره برداری بشود ؟ هیچ اتفاق ناگواری رخ نخواهد داد ؛ و هیچ مسأله غیرقابل حل و غامضی پیش نخواهد آمد . اما اگر این کار بگونه ای انجام بشود ، که آن بهره برداری های عادی ، تبدیل به سوء استفاده کردنهای نابجا از این نعمت بشوند ؟ آنگاه ثمرات ناخوشایندش ، هم به ملت لطماتی را وارد خواهند ساخت ؛ هم به کشور آسیب فراوانی را خواهند رساند !
در دوران حکومت پهلوی ، به ویژه در زمان پادشاه فقید ایران ، جز برنامه افتخار آمیز ملی شدن صنعت نفت ایران ، و خروج آن از یوغ نفع پرستی های حاکمان بریتانیای کبیر ، که سند گرانقدری در تاریخ اقتصادی میهن ماست ؛ هیچ واقعه مهم دیگری روی نداده است . همواره نیز داد و ستدهای نفتی میان ایران و خریدارانش ، بسیار عادی و معمولی به انجام رسیده بودند ؛ و کوچکترین نگرانی هائی را برای مردم ایران به وجود نیاورده اند !

پس چه شده که اکنون همین نعمت بی آزار سه دهه پیش ، چنین مشکلات فرانی را برای ایران و ایرانی به وجود آورده ، و آنان را دست بگریبان گرفتاری های بسیاری نموده ؛ و آسایش و آرامش مردم را از آنان سلب کرده است ؟!

در آن دوران ، پادشاه با کفایت سرزمین مان ، یکی از سران مدبر حاکم در منطقه خاورمیانه ، و حتی در میان بسیاری از دیگر کشورهای جهان بود . رؤسای جمهور و پادشاهان دیگری هم بودند ؛ که پیوسته در ارتباط با مسائل کشورشان از آگاهی ها و راهنمائی های شاهنشاه فقید ایران ، می آموختند و به رتق و فتق امور کشورشان می پرداختند .

اما اینک از بد حادثه و از نتیجه شوم نابخردی های سی و اندی سال پیش مردم مینمان ، کسانی بر سرزمین ما حاکمیت یافته اند ، که کوچکترین کفایتی در نوع کشورداری ایشان سراغ نداریم ؛ و نه عملکردهای بین المللی آنها ، در مسیری صحیح قرار دارند ؛ که تا بتوانند این نعمت بی رقیب مملکت مان را ، از محنت های احتمالی آن مصون و محفوظ نگه بدارند !

از هنگامی که وضعیت اختلافات میان حاکمان کنونی ایران ، و سران کشورهای مخالف با عملیات هسته ای جمهوری اسلامی ، موضوع نخست و مهم همه خبرگزاریهای بین المللی شده است ؛ و از زمانی که مخالفان اروپائی و آمریکا ، چوب این کار را بر تن نفت ما می زنند ، و آنرا چنان دستاویزی مفید و مؤثر ، نقطه عطف همه مشکلات میان خودشان و حکومت اسلامی قرار داده اند ؛ به وضوح می بینیم که صدها محنت غیر قابل جبران ، در کنار نعمت نفت نصیب ملت ایران گشته است !
متأسفانه آمار و ارقامی که اخیرا توسط اوپک منتشر شده اند ؛ آسیب پذیری ایران در این ارتباط را نشان می دهند ؛ رهبران خودکامه جمهوری اسلامی ، که بارها عنوان نموده اند ، تحریمهای وضع شده علیه صادرات نفتی ایران ، که بر اثر برنامه اتمی این رژیم جنبه اجرائی یافته است ؛ بیشتر به غرب لطمه می زند تا به جمهوری اسلامی ، اما آمار و ارقامی که کشورهای صادر کننده نفت ( اوپک ) منتشر ساخته اند نشان می دهند ؛ آسیب های وارد آمده بر صنعت نفت ایران ، بیش از پیش بینی هائی است که قبلا در نظر گرفته شده بوده اند !
88 درصد درآمد صادراتی ایران در سال گذشته ، پیش از آنکه مستقیما با تحریمهای نفتی مواجه شوند ؛ از محل صادرات نفت تأمین شده ، که نشان می دهد آسیب پذیری نفت ، فقط در این رابطه ، تا چه میزانی بوده است ؟ چه برسد به مراحل و موارد دیگر ، که آن نیز خودشان جای بحث فراوانی را به وجود می آورند !

بولتن سالانه آماری اوپک ، معرف کاهشی 12 و نیم درصدی ، در صادرات نفت خام ایران در سال 2011 ؛ که سریع ترین کاهش صادرات نفتی در هر کشوری پس از لیبی است ؛ در حالی که لیبی بخش عمده ای در سال گذشته را در حال جنگ داخلی گذرانده بود !
این تنزل ، ایران را از رده بندی بالای کشورهای عمده صادر کننده نفت اوپک ، دو پله پائین تر فرستاده است ! سهم ایران از کل صادرات نفت اوپک ، که معرف میزان نفوذ کشورهای عضو است ؛ اینک به پائین ترین سطح پس از سال 1981 تنزل کرده است ؛ یعنی پائین تر از مراحل تلاطم صدور نفت ، که در سالهای نخست انقلاب خونین اسلامی داشت !

   بین سالهای 2000 تا 2010 ، روند مصرف نفت در داخل کشور ، تا حدودی حساب شده تر از قبل می نمود ؛ و رشد سالانه آن ، میزان 8 درصد را نشان می داد ؛ که نتیجه نسبتا خوبی محسوب می گردید . اما از آن به بعد ، با حذف طرح  ناموفق یارانه های سوخت در داخل ، به وجود آمدن رشد 50 درصدی مصرف داخلی را نشان می دهد ؛ که آسیب فراوانی به این صنعت در کشور وارد می نماید !
بروز چنین محنت عظیمی ، در کنار نعمتی که داریم و نمی توانیم بخوبی از آن استفاده بکنیم ؛ حاصلش گرانی هائی است که رمق مردم ایران را بریده ، و بخش ضعیف جامعه را ، بیشتر از گذشته دستخوش نگرانی های مالی خودش نموده است .
هزاران کارگر بیکار شده در سطح کل کشور ، توقف رشد تولیدات داخلی ، که فقط قسمتی از آن مربوط به وفور کالاهای نامرغوب چینی در بازارهای کشور است ؛ اما عمده ترین دلیل های مربوط به این فاجعه اقتصادی ، عدم دسترسی تولید کنندگان داخلی ، به مواد اولیه ای است که از خارج کشور وارد می کردند ؛ اما به سبب همین تحریمها امکان این کار دیگر میسر نیست !
کمترین آسیبی که از این تحریمها نصیب مردم ایران گشته ، و شراره هایش دامان ایرانیان خارج از کشور را نیز شعله ور نموده ؛ دو مسأله ظاهرا جدا از یکدیگر ، ولی در باطن مربوط به همدیگر می باشد . کسانی که به دلائل سیاسی و امنیتی ، نمی توانند به ایران سفر کنند ؛ با ارسال دعوتنامه هائی ، از خویشاوندان خودشان دعوت می نمودند که برای مدتی معین مثلا سه ماه ، به کشور محل اقامت آنها بیایند و دیداری تازه بکنند . اما متأسفانه این امر نیز دچار این آسیب ها گشته ، و اخیرا نمایندگان مجلس شورای اسلامی ، در یک مصوبه غیر عقلائی ، قانونی را به تصویب رساندند ؛ که در آن به صراحت آمده ؛ که از این به بعد ، هیچ مسافری نخواهد توانست از بانک ارز خارجی برای مسافرتش دریافت بکند !
و نیز با توجه به همین تحریمها ، هیچ ایرانی مقیم خارج از کشور هم ، به سبب وجود همه گونه تحریمهای معاملاتی بانکی ، نمی تواند برای آمدن اقوام و افراد مورد نظرش ، مبلغی را از طریق بانکهای خارجی به داخل ایران بفرستد ؛ تا بتواند مشکل قبلی ( عدم دریافت ارز خارجی به وسیله مسافران ایرانی به خارج از کشور ) را نیز از بین ببرد !
با تمام اینها ، حاکمان و مسؤلان بی خرد این جمهوری آکنده از اشتباهات و ناکارآمدی ها ، بارها اعلام کرده اند ، که اثرات منفی این تحریمها ، قبل از آنکه بر ایران تأثیر بگذارد ، گریبان عاملان ایجاد و تصویب قانون تحریمها و اجرای آنها را خواهد گرفت !
همانند کسی که در میان شعله های آتش گرفتار باشد و بگوید : " اوضاع آنکه این آتش را به پا کرده ، از من وخیم تر است !
تابستان 2571 آریائی هلند
به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Risheha :: Cloob :: Oyax :: Yahoo Buzz :: Reddit :: Digg :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Email To: :: Subscribe to Feed

۱۳۹۱ تیر ۲۶, دوشنبه

چه کسی ملت ایران را نجات خواهد داد ؟ خودش یا دشمنانش


چه کسی ملت  ایران را نجات خواهد داد ؟ خودش یا دشمنانش ؟!

انسان همواره در یک شرایط مشابه زندگی نمی کند ؛ به همین دلیل در طول زندگی اش دچار دست اندازهائی می شود که گاهی از اوقات نمی داند باید با آنها چه کند تا از آن مخمصه خارج گردد ؟ این حقیقت در مورد همه مصداق دارد ، در رابطه با ملت ایران نیز اینچنین است . ایرانیان در طول تاریخ میهنشان با انواع و اقسام دست اندازهای سرنوشت ساز و غیرقابل پیش بینی مواجه شده اند . هر بار که مشکلی پیش آمده ، همآهنگی های میان دولت و ملت ، توانسته اند بار مشکلاتی که در چنین شرایط حادی بر مملکت وارد می گردند را به زمین بگذارند . اما در این موقعیتی که هیچگونه تناسب و همآهنگی میان حکومت خودکامه و دولت ناکارآمد جمهوری اسلامی ، و مردم ایران وجود ندارد ؛ چه ترفندهائی خواهند توانست مشکلات عظیم ملک و ملت را از سر راه آنها بردارند ؟

بدیهی است که مردم ایران هیچ اعتمادی به کارگزاران جمهوری کودتاچی اسلامی ، و عملکردهای آنان نداشته باشند . بخصوص با اینهمه نامردمی هائی که رژیم نسبت به مردم ایران روا می دارد ؛ هیچکس کوچکترین اعتمادی به آنان نداشته و ندارد . همانند چوپان دروغگو هستند و هیچ سخنی از آنان مورد قبول مردم ایران واقع نمی شود !

بنابراین هیچ عقل سلیمی چنین حکومت و دولت فاسدی را نمی خواهد ؛ صرف نخواستن ایجاب می کند که مردم برای نجات خود و خانواده و زندگی شان ، از درون ظلمات چاه تیره حکومت جاهلانه این جرثومه های فساد ، فکری اساسی بکنند و جز در اندیشه رهائی از یوغ اسارت حاکمیت این نابکاران نباشند ! چنین هدف بزرگی را چه کسی باید برای آنها محقق نماید ؟ خودشان یا...... دشمنان قسم خورده کشورشان ؟!

بدون تردید پاسخ به این سؤآل ، خودشان خواهد بود ؛ اما آیا همه مردم به لحاظ تفاهم و توافق در به نتیجه رساندن چنین آرمان والا و گرانقدری یکسان می اندیشند و یا خواهند توانست همانند یکدیگر چنین هدف بزرگی را پی بگیرند ؟

جواب این پرسش ، با توجه به ویژگی های عادتی و روزمره مردم ایران مثبت نیست ! چرا که ملت ایران دارای تنوع فکری و رفتاری بسیار زیادی نسبت به همدیگر می باشند ؛ به همین دلیل و با شناختی اجمالی که از این گونه گونی فردی و اجتماعی در میان آنها داریم ؛ ابتدا باید بخوبی آنان را بشناسیم ، سپس منتظر نوع عملکرد آنان ، حتی در رابطه با نجات خود و میهنشان باشیم !

ملت ایران همانند فرزندان یک خانواده می باشند ، بچه های ما به لحاظ رفتار و کردار و استعدادها و عواطفشان ، هرگز به یکدیگر شباهت محض ندارند ؛ در مباحث روانشناسی از این خصیصه های شخصی آنها ، با نام " تفاوتهای فردی " یاد می شود . تلاش روانشناسان زبده و با تجربه نیز این است ؛ که به اولیای این فرزندان تأکید بکنند که با فرزندان خودشان رفتارهای مساوی نداشته باشند ؛ چرا که آنها به سبب همین تفاوتهای فردی ، افکار و رفتار و کردار یکسان و شبیه به همدیگر را ندارند ؛ و باید با هر کدام از آنها ، با روشی خاص برخورد نمود .

این واقعیت در باره ملت ما هم مصداق آشکاری را دارد ؛ عده ای از مردم ایران ، هرگاه مشکلی برای مملکت شان پیش بیاید ؛ بدون آنکه کسی از آنان درخواست بکند ، پای پیش می گذارند و به دنبال راه حلی مناسب می گردند . برخی از آنان نیز ، به مجرد رسیدن پیام همیاری هم میهنانشان به آنها ، یک لحظه هم درنگ را جایز نمی دانند و بلافاصله برای همکاری با سایرین اقدام می کنند . اما ...... دسته ای از مردم هم می باشند ، که همیشه منتظرند تا دیگران همه کارها را سر و سامان بدهند ؛ بعد آنها در لحظات پایانی همکاری ها و همیاری کوشندگان ، اگر خواستند به دیگران بپیوندند !

آیا تا به حال به مسابقات فوتبال و تماشاچیان و طرفداران هر دو دسته رقیبان توجه داشته اید ؟ آیا میزان همکاری آن تماشاچیان با تیم مورد علاقه و برگزیده شان را بخوبی مورد سنجش خویش قرار داده اید ؟ دسته سومی که از مردم ایران در سطرهای بالا بیان گردید ؛ دقیقا در عملکردهایشان مانند تماشاچیان مسابقات فوتبال عمل می کنند !

یک دسته از این تماشاچیان ، از همان لحظات نخست شروع بازی ، مدام بازیگران را تشویق می کنند . دسته دوم تا انتهای نیمه اول تقریبا خاموش هستند و واکنشی ابراز نمی کنند ؛ ولی دسته سوم ، از آنهائی هستند که حتی در نیمه دوم هم شروع به تشویق تیمی که طرفدارش هستند نمی کنند !

این گروه آخری ، معمولا نقش مؤثر خودشان را در بخش " وقت اضافی " به منصه ظهور می رسانند ! می دانیم که گاهی اوقات هنگام بازی دو تیم ، در اثر شباب و عجله بازیکنان ، برخوردهای بدنی اشتباهی میان بازیکنان پیش می آید و چند تن از آنان در برخوردهای متفاوت دچار دردهای موضعی می شوند و بازی برای چند دقیقه متوقف می شود . پس از معاینه پزشک تیم ، بازی دوباره ادامه می یابد . اما در انتهای بازی ، داوران مسابقه ، امکان استفاده از این زمان هدر شده را ، با عنوان " وقت اضافه " به بازیکنان هردو تیم می دهند !

جای شگفتی است که تماشاچیانی که تا این لحظه ساکت بوده اند ؛ از نخستین ثانیه های شروع بازی در زمان وقت اضافه ، تشویقهای مؤثر خودشان را آغاز می کنند ؛ در بسیاری از اوقات هم این تشویقهای لحظات آخر بیشتر اثرگذار می باشند !

بر همین اساس ، دسته سوم مردم ما هم ، منتظر شروع وقت اضافی هستند تا کمکهای خود به هم میهنانشان را آغاز بکنند ! اما همیشه بخت با بازیکنان فوتبال یار نیست که تا در لحظات پایانی ، حتی با تشویقهای طرفدارانشان ، در آن بازی برنده بشوند . چرا که امکان دارد ، طرفداران تیم مقابل آنها ، تشویقهای خوبی را که از شروع نیمه اول به تیمشان نموده اند ؛ در آن وقت اضافی ، با حرارت بیشتری ادامه بدهند و تیمشان را به مرحله برد حتیم برسانند !

اینگونه است که باید به مردم میهنمان بیاموزیم ؛ که از تشویق کنندگان در وقت اضافی نباشند و از هم اکنون خودشان را در بازی سرنوشت ساز سایر هم میهنان خویش قاطی بکنند . اگر مایلند که هم دست ستمگران حکومتی ، و هم دست دشمنان خارجی را از سر کشورشان کوتاه بگردانند ؟!

تابستان 2571 آریائی هلند

محترم مومنی روحی
به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Risheha :: Cloob :: Oyax :: Yahoo Buzz :: Reddit :: Digg :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Email To: :: Subscribe to Feed

۱۳۹۱ تیر ۲۱, چهارشنبه

مصاحبه شهرام همایون مدیر تلویزیون کانال 1 با شاهزاده رضا پهلوی

        



یکی از نخستین گامها در یک حکومت دموکرات ,سکولارو مدرن ,تفاوت قائل نشدن میان جنسیت های مرد و زن است !.
شهریار ایران در پاسخ به پرسش شهرام همایون که  آیا در صورت پذیرفته شده ایشان به عنوان پادشاه از سوی ملت ایران , آیا شاهدخت نور پهلوی ولیعهد ایشان خواهد بود؟  فقط با یک واژه جواب دادند : هستند .
دونکته مهم در این پاسخ کوتاه و سنجیده وجود دارد , ایشان هم با رای مردم هوادار پادشاهی موافقت کامل دارند و با ملت ایران هم آوایند . نکته دوم که نکته نخست را نیز به اثبات میرساند اینست که بدون کوچکترین تاملی بلافاصله پاسخ مثبت دادند . مفهومش این است که , که خودشان هم از قبل به این موضوع اندیشیده اند.  
محترم  مومنی روحی .

به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Risheha :: Cloob :: Oyax :: Yahoo Buzz :: Reddit :: Digg :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Email To: :: Subscribe to Feed

۱۳۹۱ تیر ۲۰, سه‌شنبه

حکــومت طــلائــی



ماشین بی.ام.و من قربانی انقلاب شد تا عدالت بر قرار شودسالهاست که از انقلاب شکوهمند اسلامی که هیچکس ظاهرا در آن نقشی نداشته میگذرد و هنوز که هنوز است، فقط یکی هست که باید بار همه گناهها را بدوش بکشد و آن هم بجز شاه کسی نیست. دیوار چه کسی کوتاهتر از او که خودش این دنیا را ترک کرده و میراث دارش هم هر روز باید به الدرم بلدرم این و آن جواب بدهد و بابت همه گناهان ادعا شده از این و آن پوزش بخواهد. یادم میآید روزی پای حرفهای دوستی نشسته بودیم که میگفت چند ماهی بعد از انقلاب شکوهمند برای دیدن "کاخهای" حاکمان ظالم سری به پایتخت زدیم تا ببینیم سرمایه های ملت چگونه برای ساختن کاخهای آنچنانی به تاراج رفته بود در حالیکه مردم بینوا در بیقوله ها و کوخها در هم میلولیدند. او میگفت آنچه که دیدم بسیار مرا شگفت زده کرد بخصوص بعد از شنیدن آنهمه قصه های عجیب و غریب در باره بریز و بپاشهای آنچنانی که حتی توالت سلطنتی از آن جان بدر نبرده بود.او ادامه داد که: نا امید از اینکه نتوانستیم به زیارت دستگیره های طلائی دربها و دسته طلائیسیفون توالت سلطنتی نائل شویم و چیزهای لوکس دیگری را که تعریفشان را شنیده بودیم ببینیم، به شهر خودمان برگشتیم. وقتی به خانه خود برگشتیم تازه متوجه شدم که دستگیره های خانه خودمان چقدر لوکس تر از خانه شاه و دستگیره توالت ما چقدر قشنگتر از کاخ شاه است و از این بابت احساس رضایت موذیانه ای به من دست داد! بعد ناگهان بفکر افتادم که نکند من هم طاغوتی هستم؟ در یک شعبه بانکی با چهار کارمند رئیس هستم و خانه ای دارم که دویست متر مربع مساحت دارد و دستگیره های آن برنگ طلا ست و دربهایش از چوبهای قشنگ ساخته شده! کمی نگران شدم ولی بعد به خودم گفتم من که دربانکهای خارجی حسابی ندارم ودر سوئیس و انگلیس و آمریکا کاخ و ویلا ندارم وهمه هست و نیست من همین خانه و یک ماشین بی.ام.و هست پس نباید نگران باشم که حکومت مستضعفان به من کاری داشته باشد. کمی از اینکه ماشین بی.ام.و داشتم از خودم خجالت کشیدم و تصمیم گرفتم برای رفت و آمد به محل کار از اتوبوس استفاده کنم تا سر فرصت این ماشین لعنتی را بتوانم بفروشم و یک پیکان بخرم.برای فروش ماشین به یک بنگاه ماشین فروشی سفارش کردم و فردای آنروز بمن خبر دادند که یک خریدار برای ماشین پیدا شده. آن خریدار یک ملا بود که بارها او را در نزدیکی محل کار خودم دیده بودم و ظاهرا در مدرسه علمیه شهر به ملاهای دیگر درس میداد. کار فروش ماشین به سرعت انجام شد و آقای ملا بکمک دلال ماشین بسادگی مرا قانع کردند که ماشین را با قیمتی کمتر از آنچه انتظار داشتم رد کنم در حالیکه یک ناباوری و گیجی عجیبی همه وجود مرا گرفته بود بطوریکه انگار توانائی تصمیم گیری را از من گرفته بودند. مدتی از آن موضوع گذشت تا اینکه من کم کم متوجه شدم که چرا در مملکت ما انقلاب شده! و به این شکل ماشین بی.ام.و من قربانی انقلاب شد تا عدالت بر قرار شود!به اینجای داستان که رسید من و دیگرانی که در جمع بودند به شدت به خنده افتادیم در حالیکه دوست من با تاسف و در حالیکه لبخندی پر معنی بر لب داشت سرش را به آرامی و بحالت تائید تکان میداد. او ادامه داد : تازه دوزاری من افتاد که داشتن ماشین بنز و بی.ام.و اشکالی ندارد مهم اینست که چه کسی سوار آن بشود. بعدها متوجه شدم که حتی هواپیمای خصوصی داشتن هم برای بعضی ها اشکالی ندارد چه برسد به دستگیره های طلائی سیفون توالت! آن بیچاره خدا بیامرز همه هم و غمش این بود که از یک کشور فقر زده و مردمی عقب مانده با امکانات محدود و با وجود مشکلات فراوان یک قدرت صنعتی بسازد در حالیکه با هزار و یک توطئه و دسیسه از خارج و داخل کشور روبرو بود و ما بجای اینکه مثل یک میهن پرست واقعی وظیفه خودمان را و کارمان را به بهترین نحوه ممکن انجام دهیم مینشستیم و برای دستگیره های توالت خانه اش هم قصه میساختیم چه برسد به حساب بانکیش و کاخهای جوراجورش در اینجا و آنجا!سالها از آنزمان گذشته و امروز که واقعیتهای زشت انقلاب اسلامی مانند یک سیلی آبدار بسیاری را از خواب بیدار کرده، بجز گروهی آدمهای بیخبر یا مزدور، دیگر کسی در باره آن داستانهای پوچ و احمقانه سخنی نمیگوید. نکته جالب اینکه حالا پس از گذشتن سالها از آن تبهای انقلابی، یک گروه کوچکی از ایرانیها که به یمن پولهای باد آورده ای که هرگز برای آن زحمتی نکشیده اند، چه در درون کشور و چه بیرون از ایران در گوشه و کنار دنیا، آنچنان مشغول خود نمائی با مال و منال و پز دادن برای همدیگر هستند که آدم از آن در حیرت میماند. اینها در حالیکه بجز محتوای جیب و راحتی خودشان هرگز بفکر چیز دیگری نبوده اند، گاهی هم چنان از اینکه همه ایرانیها خیلی بد و بی تمدن هستند حرف میزنند که انگار خودشان تافته جدا بافته اند! وقتی هم میخواهند کمی فیگورهای حق بجانب و روشنفکرانه بگیرند فورا بیاد دکتر مصدق و نفت و کودتا و کودتا بازی میافتند و از اینکه یک آمریکائی هم حرفهایشان را تائید کند سر از پا نمیشناسند. این آدمها که ادعاهای رنگارنگشان همه دنیا را پر کرده بدون اینکه هیچگاه زحمتی برای یافتن حقایق به خودشان داده باشند و حد اقل کمی هم بجای بازگو کردن قصه های تکراری بی مایه و بی پایه که یک روزنامه نگار که از راه نوشتن نان میخورد و خدا میداند برای چه منظوری (علاوه بر بدست آوردن شهرت و پول) نوشته و منتشر کرده، به یک تحقیق و جستجوی واقعی برای یافتن حقیقت بپردازند گاهی در مقابل دیگران که با آنان همسو نیستند آنچنان قیل و قالی راه میاندازند که بیا و ببین! همه اینها در حالی است که گروه بزرگی از ایرانیان در زیر خط فقر مطلق زندگی میکنند و اقلیتی کوچک ثروتهای حاصله از فروش منابع طبیعی کشور را به تاراج میبرند تا در داخل و خارج کشورکاخهای آنچنانی خود را با دستگیره های طلائی به رخ همدیگر و به رخ دیگرانی بکشند که از دست نامردمیهای آنها خانه های کوچک یا اجاره ای خود را ترک کرده و به غربت پناه آورده اند تا نفسی راحت بکشند.ایران و نابسامانیهای اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی آن در بلبشوی خود نمائیها و پز دادنها که در سالهای اخیر عنوانهای دانشگاهی و علمی را هم در بر گرفته، فراموش شده و مسابقه برای نمایش ماشینها، لباسها و کفشهای گرانبها در کنسرتهای آنچنانی به بهانه گسترش فرهنگ ایرانی کار را به جائی رسانده که کم کم حضور در بعضی از این برنامه ها دارد تبدیل به یکی از شیوه های نمایش برتری و فخر فروشیهای طبقاتی شده. عجیب اینکه بسیاری از همین آدمها که امروز بدون رفتن به رستورانهای گرانبها و خوردن شرابهای کهنه اشرافی که بشود با آنها پز داد امورشان نمیگذرد همانهائی هستند که تا دیروز قصه دستگیره های طلای سیفون توالت کاخ شاه را اینجا و آنجا تعریف میکردند تا نشان بدهند که چه افراد تجمل پرستی کشور را اداره میکنند. جالبتر اینکه در میان این آدمها گروههائی هم هستند که بشدت خود را پایبند آداب و رسوم سفره رقیه و زینب میدانند و تمدن غرب را فاسد بشمار میآورند در حالیکه خانه و کشور خودشان را به میل خود و بدون هیچ اجباری برای سکونت و زندگی در غرب ترک کرده اند! و از طرفی دیگر، گروهی دیگر از همین آدمهای پر افاده هستند که اعتقادات خالصانه مذهبی مردم کوچه و خیابان را به مسخره میگیرند و آنرا دلیل همه بدبختیهای ملت میدانند در حالیکه دماغشان تحمل ماشینی کمتر از بنز یا جگوار ندارد چون احتمالا آنرا نشانی برای متمدن تر بودن خود و برتری خود میدانند. معلوم نیست اگر این غربیهای نجس و بیدین این امکانات را برای ما فراهم نمیکردند و این چیزها را درست نمیکردند ما چکار میکردیم و چه جور پز میدادیم؟تاریخ تمدن غرب سرشار است از کشمکشها و درگیریهائی که قرنها ادامه داشته و در این درگیریها بیعدالتیهای بسیار بر مردمی رفته که بیرون از چرخه قدرت بوده اند. اما همان مردم در همان حال که قربانی جنگ و جدالها و سرکوبهای قدرتمداران بودند مبارزاتی هم برای گرفتن حقوق خود داشته اند که اگر چه همیشه پیروزمندانه نبوده ولی در پایان بخاطر همان مبارزات، نسلهای پسین آنها از زندگی و روزگار بهتری برخوردار شدند. آنچه امروز ما در جامعه های غربی میبینیم بآسانی و بدون هزینه بدست نیامده در حالیکه گروهی از ایرانیان و دیگران با سود بردن از همین شرایط حاضر و آماذه توانسته اند به مال و منالی دست پیدا کنند بدون آنکه برای برقراری آنها هزینه ای پرداخته باشند. آیا این چیز زیادی است که ما برای آسایش در خانه خود و حفظ امنیت آن خانه و نیز یافتن حقیقت در باره تاریخ خودمان کمی کار کنیم بجای آنکه حسرت آنچه را دیگران دارند بخوریم یا پنجاه سال بعد دیگران را برای غفلت و ناهشیاری در حفظ خانه خودمان مسئول بدانیم؟ آیا ما باید همیشه اسیر قصه ها و افسانه پردازی های دیگران باشیم و بر اساس آنها در باره خودمان و خانه مان داوری کنیم؟این واقعیتی انکار نشدنی است که دیگران در هر فرصتی که برای آنها فراهم باشد و بهر بهانه ای کوشش خواهند کرد با هر ترفندی از غفلت ها و ناآگاهیهای ما بسود خود بهره ببرند. این موضوع در همه جا، از خرید و فروش یک چیز کوچک گرفته تا کارهای بسیار بزرگتر در سطح بین المللی درست است. با اینهمه گروهی از ایرانیان که گوئی هنوز در دنیای رویائی خود زندگی میکنند و تاب تحمل واقعیتی را که با آن رویاها مطابقت ندارد نمیآورند، هنوز دل در گرو افسانه های بی پایه ای دارند که دیگران برای بدست آوردن پول و قهرمان نشان دادن خود بهم بافته و در روزنامه هایشان منتشر کرده اند و از آن چمله است داستانهای کرمیت روزولت و رفیق شفیقش دانلد ویلبر که خیلی از بابت اینکه کیم روزولت خودش را مهم تر از او جلوه داده بود دلخور بود! این کارها در واقعیت بیشتر برای اینست که این گروه که چیزی از خود برای ارائه به مردم ندارند میخواهند با پنهان شدن در پشت سر قهرمانهای ساختگی مرده خود که اینروزها برای آنها در قالب امثال استیون کاینزر تجلی میکند خود را مهم کنند و چنین وانمود کنند که آنها بیشتر و بهتر از دیگران میدانند. جالب اینکه این قهرمانان دموکراسی خواهی که چشم دیدن هیچکس جز خودشان را ندارند و پایش برسد حتی در آمریکا میخواهند صدای دیگران رابا توهین و قیل و قال خفه کنند، وقتی بحث به دخالت شیطنت آمیز غربیها در امور کشور ما میرسد فورا فیلشان هوای هندوستان میکند و ما را بیاد مسئولیتهای فردیمان میاندازند اما همه آنچه را که به دیده آنها خرابی های کشور در پیش از انقلاب اسلامی بوده بگردن شاه میاندازند! بقول بعضیها یا للعجب! اینهم دموکراسی خواهی به شیوه سینه چاکان دموکراسی اروپا نشین و آمریکا نشینمان!در اینجا برای آگاهی بعضی از این بیخبران به یک بخش کوچک از تاریخ معاصر کشورمان از زبان یکی از شخصیتهائی که در روزهای حساس و پر شور انقلابی برای جبران اشتباهات گذشه خود با شجاعتی که در بسیاری از این مدعیان دموکراسی وجود ندارد، بر خلاف موضعگیری همکاران پر مدعای خود در تشکیلات بی خاصیت و بی عمل جبهه ملی برای همکاری با شادروان دکتر بختیار قبول مسئولیت کرد، نقل میکنم. شاد روان دکتر عبدالرحمان برومند یک ایرانی ثروتمند و عضو مهم جبهه ملی ایران بود که بخاطر اعتقادات مذهبی عمیق خود را موظف میدانست که خمس و ذکات ثروت سرشار خود را در اختیار یک ملا بگذارد. این ملا کسی جز خمینی نبود که در بیشتر مدت اقامت خود در عراق و نیز بخشی از دوره اقامت در پاریس از این پول باد آورده بهره میبرد (ناگفته نماند که خمینی پولهای زیادی از راههای دیگر هم دریافت میکرد). آقای برومند در زمان اقامت خمینی در پاریس بدیدن او رفت و در یافت که مواضع او بکلی غیر ملی و حتی ضد ملی است. او این موضوع را با رهبران آنروز جبهه ملی، شاد روانان دکتر سنجابی و داریوش فروهر، در میان گذاشت. پاسخ این آقایان به آقای برومند که قانع شده بود آنها نباید از شخصی مانند خمینی پشتیبانی کنند بسیار در خور توجه است. آقای سنجابی گفته بود خمینی یک ملای ساده است و ما میتوانیم از او سود ببریم و بعد "سمبلش" کنیم. آقای فروهر هم گفته بود ما از خمینی استفاده میکنیم و بعد سرش را زیر آب میکنیم. بله اینها رهبران همین دار و دسته ای هستند که بخاطر درک نادرست از وقایع و کینه جوئیهای شخصی در حساس ترین شرایط پشت میهن پرستانی چون دکتر بختیار و دکتر برومند را خالی کردند در حالیکه آندو تا پای جان برای هدفهای ملی خود ایستادند و جان خود را هم بر سر آن ایستادگی گذاشتند .
          ســهراب  فــردوس 



به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Risheha :: Cloob :: Oyax :: Yahoo Buzz :: Reddit :: Digg :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Email To: :: Subscribe to Feed

۱۳۹۱ تیر ۱۳, سه‌شنبه

هیجدهم تیر ، مشعلی فروزان فرا راه آزادیخواهان




چند سال از آن روز تاریخ ساز می گذرد ؟ اگر فقط به اندازه هیجده ساعت از آن حماسه بزرگ را به یاد بیاوریم ؟ برای هر ساعت از آن که دیدیم و بی توجه به وادی فراموشی اش سپردیم ؛ باید هزاران افسوس  خورده و خویشتن را مذمت ملامت هم بکنیم!
اگر نه به همه آن دلاوران ، بلکه فقط به تعدادی از آنان که بیش از بقیه ، قرعه اشتهار به نامهای ایشان اصابت نمود بیندیشیم ؟ درخواهیم یافت ، که تمام دقایق آن روز افتخارآفرین را ، آنها چگونه پیروزمندانه به پرچمداری در مسیر آزادیخواهی پرداخته و آن مسیر دشوار را طی کرده بودند . درحالی که برخی از ما ، جرأت نکردیم تا دست کم ، در حول و حوش محل برگزاری تظاهرات دانشجویان آزادیخواه میهنمان در خیابان ( کوی دانشگاه ) در تهران ، کمی لای درب های ورود  به منازل خودمان را باز بگذاریم ! شاید می توانستیم از این رهگذر و با این کار آسان ، دو سه تن از آن عزیزان میهن را ، به داخل خانه هایمان بکشانیم ، و از زخمی شدن شان جلوگیری به عمل بیاوریم ؛ و احتمالا از کشته شدن چند تن دیگر از آنان که به دست مزدوران رژیم خونخوار آخوندی ، جان شیرین خویش را از دست می دادند ممانعت بنمائیم !!
یا آنها را از دست کسانی برهانیم ، که در خوابگاه دانشجویان همان خیابان ، یا زهرا گویان آن عزیزان ایران را ، از بالای بالکن های صبقات بالای آن ساختمان ، به پائین پرتاب می کردند و می کشتند ؛ تا دل رهبر خودکامه شان را شاد بکنند ! همان یاران شرف باخته آخوندها ، که به خاطر خوش خدمتی و گرفتن امکانات بیشتر جهت ساختن فیلم های انقلابی بعدی شان ، کارگردانان فیلمهای انقلابی جیره خوار رژیم ، که الله اکبر گفتند و جوانان ما را به خیابان پرت کردند و کشتند . شرمشان باد که بعدها وقتی با رژیم درافتادند ، یکی شان به آلمان رفت و آن دیگری هم کاریکاتور مسخره ای با نام " اخراجی ها " را در سینماهای کشور اکران نمود !
 
 چهل وپنج سال پیش از واقعه دلخراش هیجدهم تیر ، در ماجرای مدرسه فیضه قم ( در 1342 ) ، کینه توزی آخوند انتقامجوئی چون خمینی جلاد ، در قلب تیره و پر شقاوتش ، تخم یک دشمنی اهریمنی را پاشید ؛ که بعد از به گور و درک واصل شدنش هم ، به دیگر جیره خواران خوان اسلام ناب محمدی متحجر ، بخصوص به آخوند خامنه ای ، روضه خوان پانزده ریالی قبل از انقلاب ، به ارث رسید !
بارها و بارها فتنه گران اسلامی ، با حیله های بسیار و با سوء استفاده از گرایش مردم به آن دین فناتیک ،  مغز بخش عوام مردم میهن ما را شستشو دادند ( آنهائی را که از ملت قلمداد شدن و مفتخر به ملیت ایرانی بودن خارج گشتند ؛ و به حقارت در لیست امت اسلامی جای گرفتن رضایت دادند ! که تا برای همه تاریخ افتخاری گرانقدر را از دست بدهند ؛ و آنرا به بهائی  اندک و ارزان بفروشند . ) !
دشمنان قسم خورده ایران و ایرانی ، با سرایت دادن جریان حملات موریانه های خرافات مذهبی به همه زندگانی مردم بود ؛ که توانستند مغزهای ایشان را شستشو داده و به بیراهه بکشانند . تا جائی که به همان دلیل ، به تسلیم شدن در مقابل امیال ضد ایرانی آخوندهای تازی تبار و متحجر نیز پرداختند ؛ و هیچ ابائی از اینهمه خفت نداشتند . اینگونه شد که این ره گم کردگان را ، تا انتهای قهقراء بی خردی ، به سقوط در سرازیری انحطاط فرهنگی ، و رها شدن در منجلاب جهالت مذهبی سوق دادند !
اما.... ، گروهی از ما ، تعدادی از جوانان دلاور ما ، دانشجویان همواره در صحنه مان ، که در همیشه تاریخ  ، درفشهای کاویانی مبارزه برعلیه ظلم ضحاک را ،  به نمایندگی از بقیه میهن پرستان بالا برده و قیامهای جانانه ای کرده اند ؛ آنانی که پیوسته با عاملان آن ستمهای علیه ملت ، از هر قشر و طبقه ای که بوده اند ؛ برای مبارزه ای قهرمانانه اقدام نموده اند . کسانی که در تمامی این سالهای پر مشقت ، با آنکه ناجوانمردانه سیلی خور بداندیشان گشته بودند ؛ و قسمت مهمی از عمر خودشان را در چنگال شقی ترین شکنجه گران تاریخ دنیا ، در بیدادگاه های محبس آخوند ستمکار سپری کرده اند ؛ در هیجدهم تیر نیز ، همچنان پرچمدار مبارزه با ظالمان بودند و از پویندگان مسیر آزادیخواهی به شمار آمده اند .
اکنون که بعد از اینهمه سال رنج و عذاب ، بعضی از این کوشندگان دلیر ، که در زمره همان دانشجویان دلاور هیجدهم تیر بودند ؛ توفیق یافته اند که از چنگال دژخیمان این رژیم خون آشام بگریزند ؛ و به دنیای آزاد مهاجرت نموده اند تا دنباله مبارزات قهرمانانه خودشان ، علیه ظالم ترین قوم تاریخ را ، در آن طرف آبهای کشورشان ادامه بدهند ؛ هم اینک ، وقت آن رسیده است ، که برای نجات دادن بقیه هم میهنانمان ، از یوغ اسارت این مزدوران اهریمن همت بشود .
دیگر زمان کوتاه آمدن نیست ، یا در حقیقت لحظات شکست خوردن در برابر این زورگویان ، که ملک پدری ما را اشغال نموده اند ؛  و آزادی  عزیزان و هم خونانمان را ، به یغما برده اند به سر رسیده است ! به درستی که اکنون وقت آن است ، که قامت راست کنیم و تحقق آرمان والای آزاده زیستن را ، برای خود و سایر هم مهنانمان میسر بسازیم . شاید در این رهگذر ،  به نسل آتی ثابت بکنیم ، که قوانین ریاضی جبر و فشار را هم ، می توان با یک همت وطن پرستانه ، کاملا زایل نمود و بدون معنا ساخت و از میان برداشت .
 آنگاه به جای آن ، در محکمه تاریخ بشری ، سرفراز ایستاد و ادعا نمود ، که به واقع " خواستن توانستن  است " . اگر همه یکدل و یک جهت ، هیجدهم تیر امسال را هم ،  نگینی بسازیم بر حلقه انگشتری آزادی و آزادگی ، خواهیم توانست با افتخار تمام ، رسیدن به این هدف مقدس را ، به رخ بدخواهان مملکت باستانی خودمان بکشانیم ؛ و تا انتهای تاریخ ، به وجود چنین هم میهنان  نستوه و دلاوری ببالیم .

تیر ماه 2571 آریائی هلند
محترم مومنی روحی

به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Risheha :: Cloob :: Oyax :: Yahoo Buzz :: Reddit :: Digg :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Email To: :: Subscribe to Feed