زاهدی وخاندانشزمانی که رضا شاه بزرگ اداره امور کشور را در دست گرفت اشرار در هر گوشه ايران به غارت و چپاول مشغول بودند. اشرار در شمال ايران عبارت بودند از، هشت هزار کرد مسلح که به رهبری سميتقو به قصد تشکيل دولت موقت قيام کرده بودند و طوايف کرد که از هر حيث نيروی اشرار را تقويت می نمودند. البته انگلستان و روسيه هم از بيرون به اشرار کمک میکردند وگرنه نمی توانستند سلاح و گلوله بدست آورند. اين عده براثر موفقيت های پياپی در گذشته دارای روحيه قوی بودند و بر شهر های سلماس، اروميه، و کليه آبادی های بين درياچه رضاييه (آن موقع اروميه گفته می شد) ومرز ترکيه و شمال ايران تسلط داشتند.«درروز چهارشنبه هفتدهم امرداد حکم عملياتی جامعی صادر شد که آرايش نيرو را به شرح زير اعلام میداشت:1- ستون گارد: هنگ های پياده پهلوی واحمدی – يک آتشبار صحرایی – يک آتشبار کوهستانی به فرماندهی سرتيب فضل الله خان زاهدی (بصير ديوان) از ارتفاعات قزل داغ و ميشو داغ سمت به چهريق.2- ستون آذربايجان هنگ پياده آذربايجان – يک اسواران سوار- يک آتشبار کوهستانی به فرماندهی سرتيب ظفرالدوله (مقدم) از روی ارتفاعات شکر بازی سمت به چهريق.3- واحد های سوار تحت فرماندهی سرهنگ کلبعليخان در احتياط به فرماندهی سرهنگ محمود پولادين با سوار و پياده ژاندارمری ونيروی چريک در خوی احتياط ستون سمت راست.4- جنگجويان غير نظامی تحت رهبری افسران ارامنه از شمال درياچه اروميه سمت به چهريق.5- پادگان سنگ کاظم به فرماندهی سرهنگ ابوالحسن خان (سرلشگر پورزند) با نيروی مقيم شرفخانه.اين نيروی ها هماهنگ به طرف چهريق تعرض می نمايند.درشروع رزم اکراد سرسختی ورشادت فوق العاده از خود بروز داده، نه تنها حملات پياده نظام ستون گارد را در هم می شکنند بلکه بيم آن بود که ارتباط بين ستون گارد و ستون آذربايجان را قطع و هريک را جداگانه محاصره نمايند، ولی فرماندهی که از نقشه وبی باکی اکراد مطلع شد به سواره نظام احتياط خود دستور داد ضمن پوشش فواصل ستون ها جناحين اکراد را مورد تهديد قرار دهند. شکاف های عميقی را که بين ستون ها ايجاد کرده بودند از دست بدهند. يک شبانه روز نبرد مهيبی در گرفت؛ باران گلوله توپ و مسلسل واستعمال به موقع آن سواره نظام دشمن را وادار کرد که پس از يک نبرد مدهش و خونين به طرف چهريق پس بنشينند.دراينموقع که سربازان شکست کـُـرد هارا احساس کردند با يک روحيه ممتاز متفقا دشمن را تعقيب وچهريق را در تاريخ بيستم امرداد 1301 تصرف کردند. (کودتای رضا شاه در سال 1299 بود)در 22 امرداد پس از فتح چهريق، شهر رضاييه چون يک تل خاکستر به تصرف نيرو های دولتی در آمد وسميتقو با افراد زبده خود به خاک ترکيه پناهنده شد.» از کتاب خاطرات اردشير زاهدی.تصور بنماييد با آرايش هایی که از فردای شورش 1979 در اطراف ايران فراهم آمده و با تشويق و تقويتی که روس و انگليس و اسراييل و آمريکا به شورشيان وجدایی طلبان حاشيه ايران می کنند اگر روزی جنگ عليه ايران برپا شود چه برروزگار کشور خواهد آمد. آنروز نه سرهنگ کلبعليخان ونه سرلشگر پورزند ونه سرلشگر زاهدی هست که کشور مارا نجات بدهند.{{در کتاب «از سپاهيگری تا سياستمداری» نوشته دکتر عزت الله همايونفر آمده است؛ روزنامه «حبل المتين» در آن زمان در باره خبر اول آپريل 1925 (ارديبهشت 1304) نوشته است:«.. امر به خزعل مشتبه شده بود، در روز اول سال تلگرافی به حضرت اشرف [سردار سپه] مخابره نموده و اظهار می دارد که به مشاراليه وعده داده بودند در اول سال نو رسيدگی به امورات او شده موجبات رفاهيت وی را فراهم آورند واو و متعلقين اش را از شکاياتی که مردم برآنها اقامه می کنند آسوده کنند، گويا حضرت اشرف در جواب می فرمايند اگر شخصا به تهران بيايید هم مردم تصور می کنند که شما مطيع مرکز هستيد و هم اسباب پيشرفت کار شما تواند شد.خزعل از اظهار اينکه او به تهران بيايد ظنين و خشمگين شده خودش با اولاد و بستگان نزديکش به بصره رفته از آنجا من غير مستقيم شروع به تهديد میکند. منجمله تصميم میگيرد قطعه زمين بزرگی در حوالی بصره موسوم به «کرامت علی» را به مبلغ دو ميليون و پانصد هزار روپيه خريداری نمايد و طوايف و عشاير خود را آنجا بطلبد و خوزستان را مورد تهديد قرار دهد و در ساير طوايف وعشاير شروع به تحريک کند. معلوم بود که تا وقتی در بصره است به هيچ وجه نمی توان اورا به دست آورد لذا بازهم به طريق دوستی پيش آمده و شخصا سرتيپ فضل الله خان چندين مرتبه نزد او به بصره می رود و به تدريج رفع سوء ظن خزعل می شود تا هفته گذشته حضرت سرتيپ فضل الله خان (زاهدی) از اهواز به شيخ خزعل پيغام می دهد که قصد تهران دارد و مايل است که از برای توديع و همچنين اصلاح کارهايش در مرکز اورا ملاقات نمايد تا شايد دعاوی او بر خوزستان به ميلش فيصله يابد، بار ديگر طمع خزغل به جوش می آيد و فورا به فيليه رهسپار می شود. حضرت سرتيپ هم از اهواز به محمره می آيد ونقشه دستگيری شيخ را به قسمی میکشد که خونی ريخته نشود. بدوا امر می دهد که عده نظاميان در محمره بيش از لزوم است، بايد جمعی از آنها به اهواز برگردند.قريب هفتاد نفر با يک توپ در تحت رياست ياور مصطفی خان در کشتی جنگی خوزستان تقديمی آقا ميرزا حسين موقرالملک می گذارد. قرار شد کشتی مقارن غروب حرکت کند. نظامی های توديع کننده هورا می کشند،؛ سوار می شوند. اين قضيه بيشتر موجب ياس اهالی می شود و به همديگرمی گويند پول خزعل دارد کار می کند. باری موقع حرکت کشتی خطی از حضرت سرتيپ به ياور مصطفی خان رييس عده کشتی می رسد و می گويند وقتی سه ميل از محمره دور شد آنرا باز کند و به موجب آن رفتار نمايد. دستور مندرجه در مراسله مزبور از اين قرار بود که به مجرد ملاحظه اين خط، کشتی را نگهداشته تمام چراغ های آنرا خاموش نموده و کليه اشخاصی را که در کشتی هستند به سکوت مطلق امر بدهند و کشتی را از يسار رودخانه با کمال ملايمت حرکت داده و به همين ترتيب تا فيليه نرسيده به کشتی تی وی (کشتی شيخ خزعل) خود شما با يک عده هفت نفری در يک زورق نشسته می آييد به کشتی تی وی. باقی دستور العمل را در آنجا کسب میکنيد.پس حضرت سرتيپ نزد خزعل می رود و از برای آنکه کاملا غافلگير شود می گويد پيشکار مالی در مجلس حاضر شود تا با تبادل افکار ترتيبی در کاربدهند. اما پيشکار مالی از اصل قضيه اطلاع نداشت. خزعل اظهار میدارد که پنج هزار ليره می دهم که شيخ ابوالحسن شيخ المشايخ جديد را معزول نماييد و اگر سرتيپ حاضر شود با خيال او همراه شده نقشه انقلاب ايران وتجزيه خوزستان را فراهم آورد در تحت ورقه وامضا نصف کل دارایی خودرا در خوزستان به او تفويض می نمايد. [[ خزعل می خواهد با دادن رشوه سرتيپ فضل الله زاهدی را تطميع کند تا تن به جدایی خوزستان بدهد ح-ک]] سرتيپ هم روی موافق نشان می دهد در ضمن نيز خزعل تهديداتی می کند که اعراب از نظامی ها خشنود نيستند و ممکن است بعضی پيش آمد ها رخ دهد. وقتی که قدری صحبت می کنند سرتيپ می گويد که از سياست خسته شديم امر کنيد مطرب ها و خانم ها که از بصره طلبيده ايد و حاضرند بيايند قدری خوش باشيم، مطرب ها حاضر می شوند. سرتيپ به بهانه ای از مجلس خارج می شوند.ياور مصطفی خان با عده هفت نفری وارد می شوند. [وارد کشتی] به آنها می گويد داخل شويد و اظهار داريد که در عبادان (آبادان) اتفاقی افتاده لازم است به آنجا برويد. می گويم خيلی خوب شام می خوريم می رويم.پس از چند دقيقه عده ای ديگر وارد شوند و اظهار بدارند که مامور بی طرف هستند وبرای اخذ دستور آمده اند. به آنها می گوييم باشيد تا بعد از شام. به همين نقشه رفتار می شود وتمام نظامی ها محرمانه وارد کشتی تی وی می شوند. نظاميها به محض ورود شروع به خلع سلاح چند نفر غلامی که در کشتی بودند می کنند. مطرب ها را مخصوصا خواسته بودند که اگر در اين موقع صدایی برخاسته شود به گوش خزعل نرسد. همينطور هم می شود و شيخ بکلی غافل بود. در ضمن باقی نظاميها اطراف اتاق خزعل را محاصره می کنند. شيخ که نظامی ها را اطراف خود ديده خايف می شود ومیخواهد بيرون بيايد ببيند چه خبر است. قراول پهلویی به او می گويد بيرون نياييد...شيخ زاده عبدالحميد سردار اجل در اتاق تحتانی مخفی گرديد بدون اخذ نتيجه با پدر بزرگوار خود دستگير شد. آنوقت ياور قاسم خان با ششلول برهنه وارد اتاق می شود و به خزعل می گويد به موجب اين حکم امر دارم که شما را به مرکز اعزام دارم واجرای اوامر نظامی فوری و لازم الاجرا است.» "پايان نقل از روزنامه حبل المتين"شيخ پس از دستگير شدن به سرتيپ زاهدی پيشنهاد کرد که صندوقی پر از سکه های طلا و مجموعه ای از زمرد های جواهر نشان به او می دهد که آزادش بگذارند تا او وپسرش فرار کند (پسر شيخ مطلب را در دمشق ودرحضور اتابکی سفير ايران تکرار کرده). زاهدی جواب داد که بهتر است طلا ها وجواهراتش را برای خود نگهدارد و بعنوان نشانه حسن نيت به رضا خان تقديم کند و خزعل چنين کرد. زاهدی به قيد شرافت به شيخ قول داد که جانش را حفظ کند و به اين قول خود پا در ميانی نزد سردار سپه کرد و جعفرآباد محل اقامت شيخ بنا به جديت وبا نظر زاهدی انتخاب شد. همچنين تفنگ دولول شکاری که خزعل به عنوان تشکر به زاهدی هديه کرده بود تا زمان انقلاب اسلامی در منزل اردشير زاهدی فرزند فضل الله خان (سپهبد زاهدی) باقی ماند و در انقلاب به غارت رفت.دکتر عزت الله همايونفر – از سپاهيگری تا سياستمداری - زندگی نامه سپهبد فضل الله زاهدی چاپ اول ژنو – ژوئن 1997}} همانطور که ملاحظه می شود نوشته از سوی روزنامه حبل المتين و به روايت دکتر عزت الله همايونفر است در «کتاب خاطرات اردشير زاهدی» آمده است ولذا تعريف و تملقی نيست که فرزند در باره پدر کرده باشد و ارتباطی با خانواده زاهدی ندارد.امروز که برخی وصله های نا مردانه ونمک نشناسانه عضو سيا ويا کارمند اينتليجنس انگلستان به اردشير زاهدی ويا فضل الله زاهدی می چسبانند فقط از روی حسادت و غيظ و مرض ويا در راه جلوگيری از افشا شدن حقايق تاريخی هستند.وگرنه اگر قرار بود خانواده زاهدی خيانتکار باشد در مراحل مختلف زندگی اش امکان خيانت را داشته است. چه پس از سرنگونی سميتقو، چه در هنگام دستگيری شيخ خزعل ويا در آن هنگام که رستاخيز 28 امرداد را آفريدند. در همان زمان انگليسی ها به زاهدی اصرار و تاکيد میکردند در باز پس گرداندن شاهنشاه شتاب نکند ولی او اصرار داشت تا امانت به دست صاحب امانت سپرده نشود آرام نخواهد گرفت.همانطور که آنروز مردم خوزستان واهالی با خارج شدن نظاميان به اشتباه گمان می کردند «پول خزعل دارد کار میکند» امروز هم برخی گمان می کنند کسی که بيش از 60 سال پشت به ميهن نکرده است «پول خزعل» هارا می پذيرد..تا سيه روی شود هرکه در او غش باشد.ح-ک
به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)