مرا مستبد بدانید, مرا دیکتاتور بنامید ، باز هم حکم میکنم ...
برای نجات فرزندانتان از آبله و وبا و بیماری، حکم میکنم .....
برای زدودن جهل و خرافات و بیسوادی، حکم میکنم .....
برای رساندن ایران به جایگاه شایسته اش در جهان، حکم میکنم.....
برای آسایش و پیشرفت و رفاه همه ایرانیان، حکم میکنم .....
برای باسواد شدن و دستیابی به دانش و بینش، حکم میکنم .....
مرا دیکتاتور بنامید، باز هم حکم میکنم .....
برای نجات جان شما از دست راهزنان و دزدان، حکم میکنم .....
برای نجات ایران از تجزیه و برای یکپارچگی میهن، حکم میکنم .....
برای کوتاه کردن دست انگلیس و روسیه، از مال و جان و ناموستان، حکممیکنم .....
برای نجات افکارتان از چنگ خرافات آخوندی ، حکم میکنم .....
مرا مستبد بدانید ، ولی باز هم من حکم میکنم .....
برای داشتن ایرانی متمدن و پیشرفته و قدرتمند، حکم میکنم ......
برای ساختن دبستان و دانشگاه و راه آهن و کارخانه، حکم میکنم .....
برای آزاد ساختن دست زنان ازچادربرای استقلال آنها، حکم میکنم .....
هر تهمتی را به جان میخرم، مستبد و قلدر و دیکتاتور میگردم، اما ......
برای سربلندی و بزرگی و شکوه ایران و احترام و قدرت ایرانی باز هم
بعد یک عمر تازه فهمیدم چرا به رضا شاه می گفتند رضا قلدر!
پادشاه مملکت می رفته زمان حرکت قطارها رو هم چک می کرده تا اگر تاخیر داشتند دهن رییس راه آهن رو سرویس می کرده!
آخه آدمی با این نظم و ترتیب رو نباید از ممکلت بیرون انداخت؟!
به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)